صدُ بیسُّ دُ





دارم تلو، دارم تلو، از «نیستی» مستم
.«حالا «دکارتِ» مسخره، ثابت کند «هستم

صد بیسُّ یک

از کسایی که همیشه خوشن باید ترسید.

صدُ بیس

دستاش پرچمِ صلحه ... .

صدُ نوزدَ

یکی از تصمیماتی که امسال من گرفتم اینه که برم پیش یه روانشناس. کسی ام چیزی بهم نگفته راجع به این موضوع. خودم به این نتیجه رسیدم. البته قبلن این موضوع رو چیزِ بدی می دونستم ولی الان حس می کنم نیازِ. روز به روزی که در حالِ گذشتنِ من حس می کنم. من مشکلاتِ اخلاقیم رو حِس می کنم. اعتراف به این موضوع کارِ سختی نبود برخلافِ چیزی که حس می کردم. من نمی خوام سرپوشِ اخلاقِ اشتباهم جمله ی معروفِ " همینی که هستم" باشه. وقتی این جمله از طرفِ یک شخصِ دیگه گفته میشه و تو از شنیدنش اذیت میشی پس توام نباید تکرارش کنی. بحثِ اخلاقِ اشتباهِ من می تونه پیچیده باشه. اخلاقِ اشتباه که میگم صرفن بدرفتاری رو شامل نمیشه. برای نمونه دو کلمه "دوس داشتن" . خُب من قبلنا آدمِ احساسی ای بودم. منظور از قبلن چیزی حدود پنج سال به قبلِ. یه حقیقتی که الان در من وجود داره اینه که این توانایی دیگه تویِ من وجود نداره. این توانایی به طورِ کامل از بین رفته و جایِ خودش رو به یه فضایِ مجازی داده. یه سری عکس العمل که نشون میده من به چیزی یا کسی علاقه مند هستم یا نیستم و کسی هم نمی تونه مجازی بودنش رو تشخیص بده.چرا؟! چون هنوزم به طرزِ عجیبی به این معتقدم که "دوس داشتن" فقط یه روکش تک لایه شبیه به پلاستیکِ سفیدِ که دورِ ابزارهایی که برای زندگیمون نیاز داریم کشیده شده وگاهی خودمون نمی دونیم زیرِ اون پلاستیکِ سفید رنگ، چیه. 

خُب، اگه حرفام درسته، می خوام بگم من اشتباه کردم. من اشتباهِ بزرگی کردم چون حسِ مزخرفی دارم از این همه صفر و یک. ترجیح میدم نمی فهمیدم زیرِ اون پلاستیک چه خبره. این از این.

دوست. من فک می کردم چنتا (به قولِ معروف) رفیقِ مشتی دارم. البته رفقتایِ من طوری هستش که هرکیِ از بیرون ببینه مسلمن بهش حسودی می کنه. ولی من چی می بینم؟! چیزی نیست جز ارتباط برایِ نیاز. تا همینجا کافیه که لَشَم رو ببرم پیشِ یه روانشناس (نه اینکه بگه اینایی که میگی غلطه بلکه بهم یاد بده بهشون فک نکنم).


صدُ هیجدَ

- برم ببینم چطور از من استقبال می کنن.

+باید منتظر چی باشم؟!

- که در آغوش کشیده میشم یا فقط منو به سمت صندلی عقب هدایت می کنن.


استیون اسپیلبرگ گاهی وقتا می تونه به قدری تو رو تحت تاثیر بذاره که ناخوداگاه در انتهای فیلمش شروع کنی براش کف زدن. 

Bridge of spies فیلمی هستش که الان دیدنش تموم شد. من تو زندگیم فیلمایِ زیادی دیدم. به عبارتی باید بگم خیلی زیاد. هیچوقت ژانرِ خاصی مدِ نظرم نبوده. البته اولویت همیشه وجود داشته ولی یه فیلمِ خوب همیشه خوبِ و دیدنش ضروری. فیلما تاثیر میذارن. فیلما اگه خوب باشن حتی اگه نه مستقیم که غیرِ مستقیم تاثیرگذارن. این فیلم تاثیر گذاره.به بهترین شکل ممکن بهت میگه چی اهمیت داره و چی اهمیت نداره. چیزی که گاهی من فراموشش می کنم. 

صدُ هیفدَ

یعنی همه اتفاقایی که من رو به هیجان می آوردن تموم شده؟!