صدُ سیُ هَف

زمان زیادی میگذره. اینو میشه از اونجایی فهمید که من حدود پنج دقیقه داشتم به مغزم فشار میاوردم که اسم بلاگم چی بود. ولی خب، یادم اومد. خیلی وقته ننوشتم. نه اینجا و نه هیچ جای دیگه. چطور تونستم از نوشتن فاصله بگیرم هنوزم نمی دونم. آخرین نوشتم مربوط به یک سال و دوازده روز پیشه. هنوزم نمی دونم می تونم بنویسم دوباره یا نه. عجیب اینه که یکی تقریبن یه ماه پیش ازم خواسته دوباره بنویسم و ازت ممنونم بابت حرفت. (دو دقیقه فکر می کنم) دو پیشرانه داشتم برای نوشتن: اولی کتاب خوندن بود و دومی به چالش کشیدن تمام واقعیت و تخیلاتی که تو مغزم بودن. اولی رو به طور شرم آوری کنار گذاشتم (یه نگاه به کتابخونه ام می کنم) دومی ... . دومی خیلی مهمه. دومی رو هم گذاشتم کنار ولی نمی دونم همراه با شرم باشه یا بدون اون. چون پیشرانه دوم من رو به سمت پوچ هدایت می کرد. چالش بیشتر و نتیجه کمتر.هزینه بیشتر و درآمد کمتر. کی اینو ادامه میده؟ درواقع میشه گفت تو این یه سال و دوازده روز داشتم رو همین پیشرانه کار می کردم و فکر کنم تغییراتی که نیاز بود از محدوده قرمز به سبز انجام بشه انجام شده؛ هرچند بیشتر از این حرفا کار داره.

همه اینارو می ذاریم یه گوشه. چون می خوام با یه آرامش خاصی دکمه آبی رنگ انتشار که سمت چپ اون پایینه رو بزنم. فک کنم بتونم از مهندسی معکوس استفاده کنم و با نوشتن پیشرانه اول رو هم راه بندازم.