پنجا

خُب.

من ریسک کردم. حقیقتش اینه که تو یک ماهِ اخیر داشتم بِش فکر می کردم و این اواخر دنبال جواب، واسه این سوال بودم  که آیا من شکست خوردم یا نه؟ دیگه امروز سعی کردم با خودم روراست باشم. به خودم خیلی آروم بدون اینکه هیجانی ایجاد بشه حالی کردم که شکست خوردم. اولین شکست کاری در مقابل یک ریسک. حالا من دُ تا انتخاب دارم، بیشتر از یک هفته اس به این دُ تا انتخاب فکر می کنم. ولی از اونجایی که من انتخابم رو خیلی وقت پیش انجام دادم، پس منتظرم ببینم چه اتفاقی قرارِ بیفته. یادم نیست دقیقا کی این جمله رو گفته ولی حرف خوبی زده: اینکه یه دوست تو دنیای تجارت پیدا کنی بهتر از اینه که یه دنیای تجارت رو، با یه دوست بنا کنی. 

واژه دوست اینجا افراطی هستش که در حقیقت این واژه همون ریسکِ من بود. نمی خوام بگم ناراحت نیستم ولی می دونم زمان حلش می کنه. الان تنها اتفاقی که اذیت کننده اس اینه که برنامه ی یه ساله ای که ریخته بودم کلن، از پایه تغییر کرد. خوبیش اینه که "تغییر" کلمه ی بدی نیست. از اول زندگیم برنامه های من به همین صورت پیش رفتن. چون اگه طبق برنامه بودن مسلماً من الان نویسنده ِیا نقاش یا ورزشکار بزرگی بودم ولی خوب نشدو من یک ریسکِرِ* بزرگ شدم. البته بدم نمیاد از این واژه.


*ریسکِر : این واژه ابداعی بوده و به فردی اطلاق می شود که زیاد ریسک می کند و قصدی برای کناره گیری از این موضع ندارد.

چل و نُ

- منو بیشتر دوس داری یا کارِت رو؟

(+کارم رو

- پس برو با همون حال کن)

+تو رو


چل اُ هَش


نوشتن برای کافکا بیان اندیشه ای نیست که در عالم خیال به عنوان الهامی هنری به ذهنش راه یافته، نوشتن برای کافکا کوششی است یأس آلود برای هضم کردن تأثیراتی که زندگی روزانه، آدم ها، خنده ها، تمسخرها، نیش و کنایه ها، محبت ها، آشناها و غریبه ها بر او می گذارند. نوشتن برای او تلاشی است که شاید پرونده ی روز بسته شود و امکان خواب فراهم آید.


نوشته علی اصغر حداد

   

چل اُ هَف

روبیک نو می خوام.

خریدمش.

چل اُ شیش

این قدرت انتخابِ دوس داشتنی ... 

مثل یه تاس می مونه که همه طرفش یه عددِ و ما هر دفعه که می ندازیمش ذوق زده می شیم.نه به خاطرِ عددی که قرارِ بیادبلکه به خاطر این موضوع که به خودمون میگیم: آره تاس رو من انداختم. 

ولی ما عدد تاس یکی دیگه بودیم که قبلا مارو انداخته.

همه ی ما از اون لحظه ای که به دنیا اومدیم، تمام انتخاب هامون رو تا لحظه ی مرگمون انجام دادیم. فقط، نمی دونیم برای چه اتفاقی انتخاب کردیم. 

و این دوس داشتنی، انتخاب است یا اجبار؟!

چل اُ پن

یه مرد باید طوری زندگی کنه که تو زندگیش هیچوقت و هیچوقت دستش رو سمت کسی دراز نکنه. اگه کسی اینکار رو انجام بده، بر میگرده به اینکه اشتباه خودش در گذشته باعث دست درازیِ الانش شده (این جمله رو دُ بار بخونید،مهمه). شاید خیلی سختگیرانه باشه، ولی یه چیزی: 

باید سخت گرفت.

چل اُ چار

آپلود عکس


Where Are you

چل اُ سِ

اگه قرار باشه یه روزی یه ماشین زمان به وجود بیاد،.. .

چل اُ دُ

-باهام می رقصی؟

+نه.

-چرا؟!

+  رقص بَلَد نیستم.

-کاری نداره که، فقط دستامو بگیر.

+ پاهامو چکار کنم؟


چل اُ یک

امروز بعد از سالها تونستم زمان رو متوقف کنم. رفتم یه گوشه از خونه وایسادم. دستم رو بُردم تویِ مغزم. اعصابم رو ازش بیرون کشیدم. خیلی آروم گذاشتمش زمین و تا می خورد لگد مالش کردم.حتی به این موضوع هم فکر کردم که چرا تو خونه پُتک ندارم تا ضربه های سهمگین تری وارد کنم. 

امروز نگذشت.انگار که از دیشب قرارِ فردا صبح ادامه راه باشه.