صدُ بیسُّ هَش

زندگی همینه و من (گورِ بابایِ اعتقاداتم) دوسِش دارم.

 D

   R 

                      U

N

                K

صدُ بیسُّ هَف

هیچ وقت تو اولین دیدار به کسی که تو تاریکی زیادی بهت نزدیک شد اعتماد نکن. 

صدُ بیسُّ شیش

یه اخلاقِ میشه گفت بدی که دارم اینه که یا باید بِبَرم. یا باید همرو با خودم بِکِشم پایین.


صدُ بیسُّ پنج

نمی دونم چجوری پایِ یه اُردک به خونم باز شده و من دارم ازش نگه داری می کنم.

صدُ بیسُّ چار

موضوع اینجاس که ملت اشتباهی شبا رو می خوابن. حیفه آخه.

صدُ بیسُّ سِ

نوایِ ما، خوش اومدی.

صدُ بیسُّ دُ





دارم تلو، دارم تلو، از «نیستی» مستم
.«حالا «دکارتِ» مسخره، ثابت کند «هستم

صد بیسُّ یک

از کسایی که همیشه خوشن باید ترسید.

صدُ بیس

دستاش پرچمِ صلحه ... .

صدُ نوزدَ

یکی از تصمیماتی که امسال من گرفتم اینه که برم پیش یه روانشناس. کسی ام چیزی بهم نگفته راجع به این موضوع. خودم به این نتیجه رسیدم. البته قبلن این موضوع رو چیزِ بدی می دونستم ولی الان حس می کنم نیازِ. روز به روزی که در حالِ گذشتنِ من حس می کنم. من مشکلاتِ اخلاقیم رو حِس می کنم. اعتراف به این موضوع کارِ سختی نبود برخلافِ چیزی که حس می کردم. من نمی خوام سرپوشِ اخلاقِ اشتباهم جمله ی معروفِ " همینی که هستم" باشه. وقتی این جمله از طرفِ یک شخصِ دیگه گفته میشه و تو از شنیدنش اذیت میشی پس توام نباید تکرارش کنی. بحثِ اخلاقِ اشتباهِ من می تونه پیچیده باشه. اخلاقِ اشتباه که میگم صرفن بدرفتاری رو شامل نمیشه. برای نمونه دو کلمه "دوس داشتن" . خُب من قبلنا آدمِ احساسی ای بودم. منظور از قبلن چیزی حدود پنج سال به قبلِ. یه حقیقتی که الان در من وجود داره اینه که این توانایی دیگه تویِ من وجود نداره. این توانایی به طورِ کامل از بین رفته و جایِ خودش رو به یه فضایِ مجازی داده. یه سری عکس العمل که نشون میده من به چیزی یا کسی علاقه مند هستم یا نیستم و کسی هم نمی تونه مجازی بودنش رو تشخیص بده.چرا؟! چون هنوزم به طرزِ عجیبی به این معتقدم که "دوس داشتن" فقط یه روکش تک لایه شبیه به پلاستیکِ سفیدِ که دورِ ابزارهایی که برای زندگیمون نیاز داریم کشیده شده وگاهی خودمون نمی دونیم زیرِ اون پلاستیکِ سفید رنگ، چیه. 

خُب، اگه حرفام درسته، می خوام بگم من اشتباه کردم. من اشتباهِ بزرگی کردم چون حسِ مزخرفی دارم از این همه صفر و یک. ترجیح میدم نمی فهمیدم زیرِ اون پلاستیک چه خبره. این از این.

دوست. من فک می کردم چنتا (به قولِ معروف) رفیقِ مشتی دارم. البته رفقتایِ من طوری هستش که هرکیِ از بیرون ببینه مسلمن بهش حسودی می کنه. ولی من چی می بینم؟! چیزی نیست جز ارتباط برایِ نیاز. تا همینجا کافیه که لَشَم رو ببرم پیشِ یه روانشناس (نه اینکه بگه اینایی که میگی غلطه بلکه بهم یاد بده بهشون فک نکنم).