هشتادُ هَش

یه مَردی که کت و شلوار تنش کرده نباید توی خیابون بدوعه*. حتی اگه ماشینشم دزیدن، نباید اینکار رو انجام بده،  به نظرم کت فقط یه پوشش نیست، یه شخصیتِ. کسایی که کت می پوشن باید و باید به اون مرحله برسن که اینکار رو انجام بدن پس میشه نتیجه گرفت خیلی ها شبِ ازداوجشون بهترِ کُت نپوشن. کسی که کت و شلوار پوشیده باید همیشه دستِ چپش یه کیف داشته باشه. کیفی که تو دستش باشه نه اینکه رو شونه اش آویزون باشه. این یه توهین به کُت محسوب میشه. گه گاه هم دستِ راستش توی جیبِ شلوارش باشه.کسی که کُت می پوشه باید شونه هاش صاف باشه، پاهاش موقع راه رفتن کاملن موازی باشن. کسی که کت می پوشه، نهایت مجازِ به چشمای یه دختر نگاه کنه، نه جایِ دیگه. کسی که کُت می پوشه باید سیگارِش رو خوب روشن کنه (خوب روشن کردن سیگار خودش یه پستِ جداگونه می خواد). نباید آشغال رو زمین بریزه، نباید از هرجایِ خیابون دلش خواست رَد شه و خیلی نبایدِ دیگه. من رو پوشش های دیگه اینقدر حساس نیستم ولی رو این پوشش حساسم. این پوشش شوخی سَرش نمیشه. خُب، این نظرِ منه. 

 در آخر اینکه پاپیون مزخرفترین چیزی بود که جنسِ مَرد برایِ خوشتیپ شدن ازش استفاده کرده. این یه شکستِ بزرگ برایِ جنسِ ما محسوب میشه.


*بدوعه: این کلمه بارها در صحبت های روزانه استفاده می شه ولی عجیبترین کلمه ای بود که تویِ چند سالِ اخیر نوشتمش.

هشتادُ هَف

آپلود عکس


تو چیزی گفتی و شب جای من شد


Ebi-Sedam  Kardi

Photographer:Toktam


هشتادُ شیش

امشب فهمیدم چقدر پشتم خالیه.


هشتادُ پنج

وقتی فقط منتظرِ اینی که بردنِ تیمِ موردِ علاقت خوشحالت کنه و با یه فاجعه روبرو میشی مثلِ این می مونه که از یه هواپیما با یه چتر بپری و چتر باز نشه.

هشتادُ چار

همیشه یه نفر هستش که بهت بگه فلان موزیک رو گوش کن و توام امتناع کنی. اینجور مواقع دلیلِ خاصی برایِ امتناع از اون موزیک نداری و حتی خودتم نمی دونی چرا نمی خوای گوشش کنی.دوباره اون اصرار کنِ که دانلودش کن و توام پیگیرش نباشی. بعدش که که اون آهنگ رو بزور گوش می کنی، حس می کنی باید از اول به حرفِ اون یه نفر گوش می دادی. دیشب این اتفاق برایِ من افتاد. من با اینکه پنج سال بینِ آدمایی زندگی کردم که آذری بودن ولی زبونِ آذری رو یاد نگرفتم و بعد از گوش دادن به این آهنگِ تُرکی پشیمون شدم که چرا یاد نگرفتم (البته قبلن هم بارها پشیمون شده بودم). 

این روزا به شدَّت موزیک گوش می دم. شاید روزی بالایِ پنجا تا موزیکِ مختلف و دلیلشم نمی دونم.

هشتادُ سِ

نمی دونم بعضی از آدما هدفشون از اینکه مقدار درآمد یکی دیگه رو می پرسن چیه. این قضیه بارها برای من اتفاق افتاده و من نمی فهممش. چند وقت پیش من یه جا دعوت بودم که یه نفر اینکار رو تویِ جمع انجام داد و من منتظر بودم یکی دیگه یه حرفی بزنه و بحث عوض شه ولی ظاهرن اوناهم می خواستن جوابِ این سوال رو بدونن و این برایِ من آزار دهنده بود. به نظرِ من این موضوع یه موضوعِ شخصیه و کسی نباید بخواد در جریانِ این موضوع قرار بگیره. عینِ این می مونه که ازت بپرسن رنگِ شرتت چه رنگیه؟! 

اگه کنجکاون که بدونن وضعِ مالیم چجوریه خُب به راحتی از ماشین و خونه ای که ندارم می تونن بفهمن. پس اینکه بیشتر از این کنجکاو بشن دیگه به این موضوع نمیشه گفت کنجکاوی، اسمش یه چی  دیگه اس.

هشتادُ دُ

نمی دونم من اینجوری ام یا بقیه هم اینجوری ان. وقتی که سطل آشغال رو خالی کردی یعنی کاملن خالی کردی و سطل آشغال تمیزِ، اون اولین آشغالی که می خوای بندازی توش حسِ خوبی بهت دست میده. هرچی فکر کردم که دلیلش رو پیدا کنم نفهمیدم. احتمالن فکر کردن من به این موضوع باعثِ تعجب میشه ولی خُب این در قبالِ فکرایِ دیگه ای که تویِ سرم میگذره  از جایگاه خوبی برخورداره. 

من دیوونه نیستم.

هشتادُ یک

گاهی وقتا هر اتفاقی، فرقی نمی کنه چی باشه، خوب یا بد، میره رو اعصابت. این "گاهی اوقات" کم اتفاق می افته ولی وقتی اتفاق بی افته حس می کنی روی کفِ زمین دراز کشیدی و سقف چسبیده نوکِ دماغت (تصور کن). اونوقتِ که نفس کشیدن سخت میشه، اونوقتِ که فقط باید بخزی، بعد از چند لحظه خزیدن، ضربانِ قلبت میره بالاتر. ترس وَرِت میداره. حس می کنی دیگه اکسیژنی وجود نداره. سعی می کنی خودت رو آروم کنی ولی اوضاع بدتر میشه چون دیگه دستِ خودت نیست، ذهنت دیگه به بدنت نمی تونه دستور بده چون اکسیژنی در کار نیست. پس به ترسیدن ادامه میده. دستات رو می گیری دورِ گردنت و چشمات از حدقه میزنه بیرون.توی اون آخرین زور زدنات، به خودت میگی: یه چیزی هست که باید آرومم کنه، یه چیزی باید باشه. می گردی دنبالش و پیداش نمی کنی. همه چی رو مثل یه تصویرِ خط خطی می بینی. ترست بیشتر میشه و دستات رو محکم می کوبی رو زمین و

به زمین چنگ می زنی و تحمل می کنی. تحمل می کنی. تحمل می کنی. تحمل می کنی. تحمل می کنی. تحمل می کنی.

هشتاد

نمیشه.

 از هر چی بگذری، از کوکتل پنیری نمی تونی بگذری. 

هفتا اُ نُ

آپلود عکس


?what can i tell you my brother, my killer

?what can i possibly say


Leonard Cohen-Famuos blue raincoat